رفتيم وكس نگفت زياران كه يار كو؟
ان رفته شكسته دل بى قرار كو..
چون روزگار غم ، كه زود رفته ايم ويار
حق بود! اگر نگفت كه ان روزار كو؟..
چون مى روم به بستر خود مى كشد خروش، هر ذره ى تنم به نيازى كه يار كو؟...
أريد خنجرى كه مرا سينه خسته شد"
از بس كه دل طپيد كه راه فرار كو؟...
ان شعله نگاه پر از ارزو چه شد؟..
وان بوسه هاى گرم فزون از شمار كو؟
ان سينه كه جاى سرم بود از چه نيست"
ان شوق وان نفس پر شراب كو؟...
رو كرد نو بهار وبه هرجا گلى شگفت
در من " دلى كه بشكفد ونو بهار كو"؟...
گفتى كه اختيار كنم" ترك ياد او"..
خوش گفته اى ليك بگو" اختيار كو"؟..
نظرات شما عزیزان:
دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:,
|
ای کاش زبان نگاهم را می دانستی
و با این همه سکوت
مرا به خاموشی متهم نمی کردی
کاش می دانستی من همیشه
سخن ها دارند برای گفتن
غزل ها دارند برای از تو سرودن و
با زبان چشمانم با تو سخن می گویم
چشمانی که از ندیدنت
سیل ها دارند برای جاری ساختن
عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن
کاش می دانستی که من تو را
دوست دارم
کاش می دانستی....